دیورند ای تو نام نامی هر ناکسی ازمن چه میخواهی؟
برویت سایه بی ننگی غم، برسرت خاک فراموشی،
به چشمت دیو دژخیمان وحشت
درتنت بوی فساد و خون
بگو! دیگر چه میخواهی؟
به توماردروغت سالها ازخویشتن بیگانه میگردم
به فتوای وجودت اهریمن با بی حیایی
بسته در زنجیر،خاکم را
چه مردابی که ابر آسمانش آشتی برمن نمیبارد
چه کابوسی که رنگ زندگی را زرد میسازد درآنسوی دیار من
زپیر ناخلف میراث استبداد،خطی درمیان آشیانم قصه میسازد
دگر ای درخفا دراستینم زهرنامردی نهانی ریخته، ازمن چه میخواهی؟
***
بگو!!… من نیستم، هرگزنبودم غیردست خط
بپای صفحه بیداد استعماردوران با پلنگ کور
شکایت کن که من دیگرنمیمانم که من ازیک سراب وقصهِ بیگانه، خط ماجرا گشتم
بگو دیگر!!!
مرادرگورتاریخم رها سازید
مرا درانزوای وحشت بیداد،پیرمرده پندارید
منم آن لاشه ناجوردردست سیاهی ها
منم آن مومیایی بدست صاحبان زر
که دربیراهه بیراهند
بیا ای سدهِ ازدوربرجامانده لاشم را تماشا کن
دودستت را برویت گیر،آتش،دود و خمپاره
ترا از نام من بیچاره میسازد
منم شیاد درافسانه ها،خط مجازی،هیچ بی موجب
ترا ازمن کسانی ناخلف درسد نافرجام غربت،هستی آواره میسازد
شاعره : حسنیه عثمان داود
ترتیب کننده انجنیرعبدالقادرمسود